داستانهایی از فرشتگان - تصادف مرگبار | قانون جذب  

 

در بعد از ظهری به ظاهر آرام,  راجر با ماشین همکارش در راه بازگشت به منزل و رفتن نزد همسرِ چشم انتظارش بود.

وقتی به اتوبان رسید, متوجه ترافیک سنگی که در مسیر جلو به وجود آمده بود شد, سریع پایش را روی ترمز گذاشت ولی ناگهان متوجه تویوتایی شد که از پشت سر با سرعت به او نزدیک می شد.

سعی کرد با چراغ علامت دهد تا از سرعتش کم کند ولی آن ماشین به دلیل سرعت زیاد نتوانست به موقع توقف کند و از پشت با شدت بسیاری به ماشین راجر برخورد کرد.

برخورد به حدی شدید بود که ماشین راجر واژگون شد و مقداری زیادی در جاده خاکی کشیده شد.

با واژگون شدن ماشین, جعبه ابزار ماشین که در کنارش قرار داشت شکست و وسایل درون آن از اطراف پرت شدند و بعضی از آنها به شدت به بدنش خوردند و سبب زخم های عمیقی شدند.

کاری از دست راجر بر نمی آمد فقط چشمانش را بسته بود و به آن صداهای گوش خراش و موانعی که سر راه ماشین بود و گاهی آن را متوقف یا وادار به حرکت می کردند, گوش می داد.

در همین حین ناگهان متوجه شد مردی در کنارش و داخل ماشین نشسته است و به او می گوید: به خودت مسلط باش.

ماشین متوقف شده بود و راجر به دلیل جراحتهای بسیاری که پیدا کرده بود نمی توانست تکان بخورد.

آن مرد به او کمک کرد تا از ماشین خارج شود, او را روی زمین نشاند و دستهایش را روی بدن راجر حرکت داد.

با اینکار موج قدرتمندی راجر را در بر گرفت, مرد گفت: دیگر حالت خوب است.

راجر حیرت زده شد, چون به راتس حالش خوب شده بود و هیچ اثری از جراحت های عمیق در بدنش مشاهده نمی شد.

وقتی مرد مطمئن شد که راجر مشکلی ندارد, به او گفت: دیگر نیازی به حضور من نیست و باید بروم. بعد از رفتن من مردم به کمکت می آیند.

سپس راجر را که غرق درناباوری شده بود رها کرد و در چشم بر هم زندی ناپدید شد.

راجر نگاهی به اطراف کرد, به خاطر این تصادف حرکت ماشین ها بطور کامل مختل شده و بزرگراه بطور کامل بسته شده بود.

با ابن حال راجر نفهمید آن مرد به کجا رفت, او هیچ جا دیده نمی شد حتی سوار ماشینی هم نشه بود و همانطور قدم زنان دور شده بود و بعد ناگهان ناپدید شد.

مردم اطراف راجر جمع شده بودند, همان موقع هم آمبولانسی از راه رسید و به بیمارستان فرستاده شد ولی او هیچ مشکل جدی نداشت و جراحتهایش در حد چند خراش کوچک بود.

او چند ماه بعد در مهمانی ای دعوت شده بود که صاحبخانه از امداد فرشتگان می گفت, در این زمان راجر با خود به فکر فرو رفت.

آیا مردی که کمکش کرده بود می توانست چیزی غیر از یک فرشته نجات باشد؟!

 

کتاب لبخند آسمانیان

ملیندا رودریگس

 منبع سایت قانون جذب

(استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد)

 

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds