در جولای سال 2013، پزشکان بیماری سرطان وخیمی را در من تشخیص دادند. با انجام شیمیدرمانی و پرتودرمانی در مدت 7 ماه، نتیجه بررسی بیماری در ماه مِی 2014 تایید کرد که هیچ یک از درمانهای انجام شده تاثیری در بهبود روند بیماری در من نداشته است!
سلولهای سرطانی اجازه نمیداد که داروها و روشهای درمانی مختلف بتوانند تاثیری در روند سلامتی من داشته باشند. در ماه ژون به من گفته شد که شانس زنده ماندن من به 25% است. با شنیدن این خبر از پزشکان، دنیا روی سرم خراب شد.
اکنون به شیمیدرمانیهای قویتری نیاز داشتم. این آخرین روش درمانی پیشنهادی برای من بود، که اگر جواب نمیداد، دیگر همه چیز تمام میشد.
اواخر ماه ژون، یکی از دوستانم به من توصیه کرد که فیلم راز را ببینم. تاریخ شیمیدرمانی من اواخر جولای بود. عصر روز 30 ژون این فیلم را تماشا کردم.
تاریخ و زمان دقیق آن روز را دقیقا به خاطر دارم چون بعد از آن همه چیز عوض شد، بیماریم، نگاهم به زندگی و همه چیز.
من همیشه آن تمرین را که توضیح میداد اگر بیماری را آسان بگیریم، نمیتواند تاثیری در زندگی ما داشته باشد را به یاد میآوردم. این تمرین انگیزهی زیادی به من داد. لیستی از چیزهایی که باید به خاطرش سپاسگزاری میکردم را تهیه کردم و بابت هر یک از آنها از خدا قدردانی کردم. هر روز سپاسگزاری را انجام میدادم و هر بار که افکار منفی به سراغم میآمد، سریعا آن را با افکار مثبت جایگزین میکردم.
هر کسی مرا میدید میگفت چقدر تغییر کردهام و مهربانتر شدهام.
دو بار شیمی درمانی در ماه جولای انجام دادم و منتظر بررسی نتیجه اسکن بودم. دکتر به من هشدار داد که شیمیدرمانیهای انجام شده به هیچ عنوان نمیتواند تضمین کند که بیماری من درمان شده است. تا زمانی که نتیجه بررسی اسکن بیاید من هر روز برای بهبود بیماریم سپاسگزاری انجام میدادم.
هفته بعد کلماتی شگفتآوری از پزشکم شنیدم. او به من گفت که به صورت کامل بهبود یافتهام و همه چیز نرمال است.
نمی توانستم باور کنم، حتی پزشکم هم شگفتزده بود.
من اکنون باید درمانهایم را تکمیل کنم تا به صورت کامل از این بیماری رها شوم. اکنون بیش از هر زمان دیگری میدانم که اینها را مدیون راز هستم. از زمانی که سپاسگزاری را انجام میدهم، اتفاقات مثبت زیادی برای من و خانوادهام رخ داده است. اما بزرگترین اتفاق، سلامتی من است.
از تیم راز به ویژه راندا بران تشکر میکنم. الان کنترل زندگی در دستان من است و من میخواهم سالم و شاد باشم.
1 نظر
چقدر عالی
کاش منم زودتر با راز آشنا شده بودم تا الان پدرم کنارمون بود 🙁