داستان کوتاه – چشمه باش

داستان کوتاه – چشمه باش

  حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی, همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتن استراحت کنند. حکیم به هر یک از آنها لیوانی داد و از آن ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان […]

بیشتر بخوانید
 داستان کوتاه – هدف

داستان کوتاه – هدف

  در یک روز برفی مدیر یک مدرسه تمام دانش آموزان را صدا می کند و به همه می گوید: “چه کسی می تواند از این سمت حیاط تا آن سمت رو روی یک خط راست حرکت کند؟” در ظاهر کار آسانی می نمود و همه قادر به انجام این کار بودند. اما در پایان […]

بیشتر بخوانید