داستان کوتاه – چشمه باش
حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی, همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتن استراحت کنند. حکیم به هر یک از آنها لیوانی داد و از آن ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان […]
بیشتر بخوانید
آخرین دیدگاهها