داستان های راز – از ژنده‌پوشی تا ثروت

داستان های راز – از ژنده‌پوشی تا ثروت

  به عنوان یک دختر جوان، من همیشه فکر می‌کردم که در آینده قرار است چه اتفاقاتی برای من بیفتد. همیشه از زندگی خسته‌کننده و تکراری مثل از ساعت 9 صبح تا 5 عصر کار کردن و با یک چک کارمندی زندگی کردن، می‌‌ترسیدم. در سن 22 سالگی من یک مادر تنها شدم و خانوادم […]

بیشتر بخوانید
 داستان ها راز – نواخته شدن زنگ‌ها

داستان ها راز – نواخته شدن زنگ‌ها

هنوز نمی‌توانم باور کنم که یک نشانه دیده‌ام. من 33 ساله و مجرد هستم و برای مدت بسیار طولانی به دنبال معشوق زندگیم می‌گشتم که بتوانم در کنار او به آرامش برسم. سال گذشته، بعد از داشتن ملاقات‌های ناموفقی که به منظور آشنایی با فرد دلخواهم داشتم، لیستی از مشخصاتی که می‌خواستم در زندگی خودم […]

بیشتر بخوانید
 داستان های راز – بحران اقتصادی

داستان های راز – بحران اقتصادی

من اهل اسپانیا هستم.38 سالمه،معلم هستم، متاهلم و یه پسر سه ساله دارم. اینجا در کشورم ما از عواقب بحران های اقتصادی رنج می بریم به دلیل درصد بالای بیکاری به ویژه در منطقه ای که من زندگی می کنم یعنی 40% از نیروی کار فعال. و اما من، در بخش ساخت و ساز به […]

بیشتر بخوانید