داستان هایی از راز – تابلوی تجسم

داستان هایی از راز – تابلوی تجسم

  در وهله اول خیلی خوشحالم که با افراد دیگه داستانم رو به اشتراک می ذارم. من و شوهرم زندگی خیلی ناخوشایندی در میامی داشتیم. شغل پر استرسی داشتیم و از خونه ای که توش زندگی می کردیم خوشمون نمیومد. وضعیت مالی بدی نداشتیم ولی مثل همه مردمی بود که اونجا زندگی می کردن, ماه […]

بیشتر بخوانید