داستان هایی از راز – موبایل

داستان هایی از راز – موبایل

  پدر من سن زیادی داری و از نسل های قدیمی هستش با این حال یه روز یکی از سری کتابهای راز رو به پدرم هدیه دادم. پدرم کتاب رو خوند و خیلی بنظرش جالب و مفید اومد,  با این حال صحبت بیشتری درمورد راز نکرد. حدود یه ماه بعد,  پدرم گفت که یه گوشی […]

بیشتر بخوانید
 داستان هایی از راز – تابلوی تجسم

داستان هایی از راز – تابلوی تجسم

  در وهله اول خیلی خوشحالم که با افراد دیگه داستانم رو به اشتراک می ذارم. من و شوهرم زندگی خیلی ناخوشایندی در میامی داشتیم. شغل پر استرسی داشتیم و از خونه ای که توش زندگی می کردیم خوشمون نمیومد. وضعیت مالی بدی نداشتیم ولی مثل همه مردمی بود که اونجا زندگی می کردن, ماه […]

بیشتر بخوانید