داستان های راز – از ژنده‌پوشی تا ثروت

داستان های راز – از ژنده‌پوشی تا ثروت

  به عنوان یک دختر جوان، من همیشه فکر می‌کردم که در آینده قرار است چه اتفاقاتی برای من بیفتد. همیشه از زندگی خسته‌کننده و تکراری مثل از ساعت 9 صبح تا 5 عصر کار کردن و با یک چک کارمندی زندگی کردن، می‌‌ترسیدم. در سن 22 سالگی من یک مادر تنها شدم و خانوادم […]

بیشتر بخوانید
 داستان ها راز – نواخته شدن زنگ‌ها

داستان ها راز – نواخته شدن زنگ‌ها

هنوز نمی‌توانم باور کنم که یک نشانه دیده‌ام. من 33 ساله و مجرد هستم و برای مدت بسیار طولانی به دنبال معشوق زندگیم می‌گشتم که بتوانم در کنار او به آرامش برسم. سال گذشته، بعد از داشتن ملاقات‌های ناموفقی که به منظور آشنایی با فرد دلخواهم داشتم، لیستی از مشخصاتی که می‌خواستم در زندگی خودم […]

بیشتر بخوانید
 داستان های راز – راز را از 25 سال پیش می شناختم.

داستان های راز – راز را از 25 سال پیش می شناختم.

  حدود بیست و پنج سال پیش به عنوان ویراستار خبرنامه برای شرکتی کار می کردم. ما یک مسابقه عکس میان کارکنان برگزار کردیم و من عضو هیئت داوری بودم. یکی از برندگان مهندسی در شعبه فلوریدا بود, من در دفتر مرکزی در مریلند کار می کردم, او به دلیل ارسال عکسی از خود و رئیسش در […]

بیشتر بخوانید