داستان کوتاه – نتیجه اشتباه

داستان کوتاه – نتیجه اشتباه

  روزی روزگاری, پیرمردی با پسرش در دامنه کوهی در نزدیکی روستایی, زندگی می کرد و با دوشیدن شیر گوسفندانشان و فروختن آن به مردم روستا, روزگار می گذراندند. اما پیرمرد, هر بار که شیر می دوشید, مقداری آب در آن می ریخت و به مردم می فروخت, اگرچه پسرش به او عارض می گشت, […]

بیشتر بخوانید