داستان کوتاه - مشاور  

 

روان شناسی, در یک روزنامه آگهی داد: ” مشاوره ی زنانی که از شوهرشان راضی نیستند!”

خیلی از زوج ها و زن ها به سراغ روانشناس می رفتند که مشاوره بگیرند.

یک روز منشی, زنی را به داخل فرستاد.

وقتی روانشناس زن را دید, جا خورد, آن زن کسی نبود جز همسرش.

همسرش نیز از این که روانشناس, همان شوهرش است, بهت زده شده بود.

زن خواست خارج شود که روانشناس گفت: “برای چه اینجا آمده ای؟! اینجا برای مراجعه زن هایی است که از شوهرشان راضی نیستند. مگر به تو پول, ماشین و ویلا نداده ام؟! باز هم راضی نیستی؟!

زن گفت: “نه! تو هیچوقت برای من یک شاخه گل نخریده ای و نگفته ای که دوستم داری!”

 

(معرفی کتاب به زودی …)

کتاب “بازیگر زندگی باشیم, نه بازیچه آن”

سعید گل محمدی

منبع سایت قانون جذب 

(استفاده از مطالب فقط با ذکر سایت منبع مجاز است)

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

2 نظر

    ببخشیدا ولی من با این داستان موافق نیستم !!!

    یعنی مشاور نمیدونه که باید برای خانومش علاوه بر خونه و ماشین و ویلا محبت هدیه بده ؟ پس واسه چی درس خونده ؟ پس چجوری به آدما مشاوره میداده ؟؟؟؟ و هزاران چجوری دیگر ….. 😀

      عزیزم اینا فقط داستانه, مگه می شه زنی, آدرس محل کار شوهرشو ندونه!
      بیشتر هدف این بوده که یه تلنگری زده بشه و اشاره بشه دوستانی که برای بقیه نسخه می پیچن, اول از همه حواسشون به زندگی خودشون باشه.

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds