داستان کوتاه - آدم شو  

 

روزی روزگاری, پیرمردی با تنها پسرش زندگی می کرد.

روزی پسر به دلیل کارهای ناشایست خود, مورد خشم پدر قرار گرفت و پدر فریاد زد: “پسر تو آدم نمی شوی.”

پسرک به قهر از خانه رفت و پدر را تنها گذاشت.

سال ها گذشت …

پسرک که مرد جوانی شده بود و به حاکمیت شهری منصوب شده بود, یک روز عده ای از سربازانش را فرستاد تا پدرش را بیاورند.

پدر به درگاه پسر وارد و پسر با تمسخر گفت: “پیرمرد به یاد داری که به من گفتی, آدم نمی شوی! حالا نگاه کن!”

پیرمرد که به دلیل کهولت به سختی می توانست ببیند, کمی به صورت حاکم نگاه کرد و پسرش را شناخت.

بی درنگ گفت: “آری پسرم به یاد دارم, اما من نگفتم حاکم نمی شوی, گفتم آدم نمی شوی!”

 

 

(معرفی کتاب به زودی …)

کتاب “از کوتهی توست که دیوار بلند است”

سعید گل محمدی

منبع سایت قانون جذب 

(استفاده از مطالب فقط با ذکر سایت منبع مجاز است)

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

4 نظر

    با سلام .
    واقعا مطالبتون عالی است
    با تشکر

    سلام سحر عزیزم و ناردونه جان. یه سوالی داشتم. من 3ماهی میشه از دوستم جدا شدم . همون موقع برای ب گشتش نامه نوشتم و بعدش رها کردم و حالم بد نبود و احساس دلتنگی نمیکردم . اما به گفته سحر جون از خدا طرح الهی زندگیمو خواستم در مورد دوستم که اگه به صلاح هست برگرده واسه ازدواج اگه هم نیست احساسم از بین بره . تازگیها از وقتی طرح الهی مو خواستم حالم بد شده خیلی دلتنگ و بیقرار شدم و دپرس شدم . در حالی که اصلا از دوستم خبری نیست . بازم نامه نوشتن و شروع کردم و امروز 8نامه رو نوشتم . لطفا بهم بگید چیکار کنم ؟ فقط میخوام حالم خوب بشه چه اون بیاد چه نیاد.خیلی عصبی شدم . سحر جون لطفا مثل همیشه راهنماییم کن. مرسییییی

      سلام عزیزم, جملات رهایی و بخشش رو استفاده کن و از مدیتیشن استفاده کن برای اینکه آرامش بگیری.

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds