داستان کوتاه از جول اوستین

داستان کوتاه از جول اوستین

  یکبار به رستورانی رفتم که مسئول سفارش زنی بسیار بد اخلاق بود. همین که خواستم چیزی بگویم سرم داد کشید و گفت:‌ “صبر کن هنوز آماده نیستم”. در این لحظه اشتباه کردم و پرسیدم که چه چیزایی همرام با غذای اصلی وجود دارد. تصورش را کنید که انگار از او خواسته باشم فرزند محبوبش را […]

بیشتر بخوانید