داستان های راز - هیچ زمانی برای ترمیم و التیام رابطه بهم خورده دیر نیست!!  

 

میخواهم داستانم را با تشکر از خدا و بعد از او از راندا برن بخاطر دو کتاب راز و معجزه اش شروع کنم.

داستان من به سال 2008 برمیگردد که من با مردی شگفت انگیز آشنا و عاشقش شدم. اولین سال رابطه مان عالی بود. ولی کم کم شرایط تغییر کرد و به مرور بدتر هم شد. ما چهار سال با هم بودیم ولی این ارتباط بالاخره بهم خورد و هرکدام مجبور شدیم دنبال زندگی خودمان برویم.

ما اگرچه از هم جدا بودیم اما بخاطر عشقی که بینمون بود، درزندگی هم ماندیم. هر زمان که او را میدیدم، برای من خیلی سخت بود و عمیقا می خواستم که ارتباطمون دوباره درست بشود. من برای مدت دو سال هر صبح و شب گریه می کردم و همیشه دلم برایش تنگ بود.

افسرده شده بودم و دست از کارهایی که خوشحالم می کرد برداشته بودم. بخاطر ناراحتی و صدمه روحی که دیده بودم، نمیتوانستم روی کارها و درسهایم تمرکز کنم.

یه روز بالاخره تصمیم گرفتم که این روش زندگی را تغییر بدهم و مثبت بشوم. بنابراین در اینترنت جستجو کردم و به مطالب مربوط به راندا برن و قانون جذب رسیدم. کتاب های راز و معجزه را خواندم و تمرینات کتاب معجزه را انجام دادم. این کتاب واقعا به من کمک کرد که بفهمم تا الان در زندگی و نگرشم چه اشتباهی کرده ام.

سپاسگزاری و شکر گزاری کلمه کلیدی قانون جذب است.

من تصمیم گرفتم که برای هرچیز و هرکسی که در زندگی ام وجود دارد، سپاسگزار خداوند باشم. من در دفترچه خاطراتم قدردانی هایم بخاطر همه چیز را می نوشتم و هر روز آنها را تکرار می کردم و بخاطر ارتباط خوبم با عشقم نیز قدردان خداوند بودم.

بعد از این کار کم کم همه چیز تغییر کرد و این تغییر در رابطه ام با عشقم نیز ایجاد شد. بعد از دو سال جدایی، ما دوباره رابطه مان را شروع کردیم و این بار عشقمان قوی تر از قبل شد.

این بار من فقط بر روی چیزهای خوب و مثبت متمرکز بودم و بخاطر وجود عشقم و رابطه خوبمان دائما سپاسگزاری می کردم.

اگر دل شما به شما میگوید که عشقتان واقعی است و آن را رها نکنید، به حرف دلتان گوش کنید. بخاطر تمام خوبیها و بدیهای شریک زندگی و عشقتان سپاسگزار باشید و بدانید که قدردانی و شکرگزاری می تواند تمام اتفاقها و شرایط بد را به شکل خوبی تغییر دهد.

سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم

 

 

 

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

40 نظر

    شب بخیر شادی باد .
    عذر میخوام پاسخ منو ندادید .
    آپا واقعآ فرشته ثروت یا عشق و…….وجود دارند !؟

    سلام ببخشیدب رای تابلوی تجسمات(چرخ اقبال) میشه تو کامپیوتر درست کرد یا به جای عکساش که توی تابلو میزنیم تو موبایل به عکسا نگاه کنیم با تو کامپیوتر؟مندسترسی به عکسای رنگی ندارم به خاطر همین میگم.

    امیدوارم منم یه روز بیام و اینجا بنویسم که به رابطه ی قبلیم برگشتم.از ته دل میخوام اینو 🙂

    عالی بود ممنونننننننننننن

    چقد زیبا خوشبحالش، من چندساله که با قانون جذب آشنا هستم چیزهای کوچیکی جذب کردم که البته بیشترشون ناخودآگاه بوده نمیدونم چطور اینا دقیقا به همون چیزی که میخوان میرسن مثلا من نه ازدواجمو جذب کردم نه شغل مورد علاقمو

      عزیزم احتمالا یه سری نگرانی ها استرس هایی داری که مانع رسیدن به خواستت می شه, اونارو پیدا کن و با استفاده از تلقین مثبت از بین ببرشون.

    مرسی مهربونم بابت راهنماییت، از امروز شروع کردم بخش تلقین مثبت سایت خوبتون رو میخونم تا استرس هامو ازبین ببرم
    شما عالی هستین

    دوستون دارم

    مرسي براي اين مطالب خوبت ،هرروز صبح كلي انرژي مي گيرم ،من زندگي تازه اي رو شروع كردم ،به اين قوانين ايمان دارم و من يخت دارم رو خودم كار مي كنم به زودي تجربه هامو از اين قانون براتون مي نويسم

    اگه چيزي يا كسي رو با تمام وجودت بخواي و خيلي منتظرش بوده باشي آيا جز طرح الهي زندگيت نبوده يا هنوز زمان تجلي اون طرح فرا نرسيده؟از كجا ميشه فهميد كدومشه ؟ندونيتن اين مسئله يه جور تناقض محسوب ميشه كه آيا من هنوز بايد منتظر بمونم يا رهاش كنم نمي شه!

    سلام خسته نباشید .بابت مطالب خوبتون ممنونم
    عشقم 4 ماهه خاموش کرده ازش بی خبرم دوس دارم باز همه چی درست شه چه کاری میتونم بکنم؟

    سلام عشقم 4 ماهه خاموش کرده موبایلشو.هیچ نشونه ای ازش ندارم ما 8 سال با هم بودیم نمیدونم چه کار کنم دوس دارم همه چیز درست شه میشه بگین چکار کنم؟حالم شدیدا بده

    دیشب خواب ذیدم تو جایی شبیه حرم نذری میدن منم بودم که یهو عشقم پیام داد طلقتم تموم شده دلم برات تنگ شده اونجا مادرم بهم نمک نذری داد خوردم این مبتونه یه نشانه از بازگشتش باشه؟

    سلام دوستان ميخوام تجربه ي خودمو از قانون جذب و عشق بنويسم اينكه يه نفرو ميشه يا قانون جذب به دست اورد يا نه ؟
    من ٢ سال پيش با پسري آشنا شدم كه ميتونم بگم ٨٠٪‏ اون چيزايي كه من هميشه آرزوشو داشتم داشت . وقتي آشنا شديم خيلي سريع وارد رابطه شديم به هم علاقه ي شديدي پيدا كرديم و اون اولين تجربه ي جدي رابطه ي من بود . تا يه تايمي رابطمون رويايي بود همه چي عالي بود و جوري بهم عشق و محبت ميداد كه هميشه آرزوم بود ولي همون وسطا همش نگران بودم و همش ميترسيدم نكنه از دستش بدم اگر بره چيكار كنم ؟ اين ترسا و نگرانيا خيلي درگيرم ميكرد و حس بد بهم ميداد ! و فكر ميكنيد چي شد ؟ بعد از يه مدت رابطمون بي دليل سرد شد ! همش با هم دعوا ميكرديم تا به يه جايي رسيديم كه اون گفت ديگه خسته شده و از همه چي زده شده و هيچي خوشحالش نميكنه . دقيقا حرفايي رو بهم زد كه كابوس من بود . من همون اتفاقايي كه دلم نميخواست رو جذب كرده بودم. همه شكه بودن ميگفتن اون آدم كه ايتقدر حس داشت چرا بايد برسه به اينجا ؟ حتي خودشم دليل محكمي نداشت فقط ميگفت ديگه اين رابطه رو نميخواد . من داغون شدم با تمام وجود جنگيدم ازش خواستم يه فرصت بديم . باهم بوديم ولي اصلا هيچ گرما صميمتي به من نداشت . هر روز حالم بد بود و همش فكر ميكردم بايد خودمو آماده كنم كه همين امروز فرداس كه كامل ميذاره ميره . اون موقع هم راجع به قانون جذب خيلي ميخوندم ولي اينقدر ذهنم منفي بود كه نميتونستم ازش استفاده كنم ! حتي روزايي هم يكم بهتر ميشد باز همش استرس داشتم الان دوباره همه چي خراب ميشه . تا اينكه اون اتفاق افتاد يه روز گفت كه ديگه نميخواد بمونه . و اينبار من چيزي نگفتم گذاشتم بره و رهاش كردم . ٣ ماه تو خونه موندم اشك ريختم و هيچ چيزي حالمو خوب نميكرد . همش نگران بودم نكنه با كس ديگه اي بره ؟ نكنه منو فراموش كنه ؟ هر روز تو مغزم باهاش حرف ميزدم سرزنشش ميكردم . و متاسفانه هر خبري ازش ميشنيدم و ميديدم همين رو نشون ميداد كه حالش خوبه و دنبال اينه كه با كس ديگه اي آشنا بشه !
    تا اينكه يه روز به خودم اومدم گفتم من يه آدمي مثل اون رو تو زندگيم ميخواستم كائنات اونو به من داد ولي من با فكراي منفي خودم باعث شدم كسي كه دوستم داشت و دوستش داشتم رو از دست بدم . ديگه بسه .
    همون شب به جاي سرزنش كردن بخشيدمش . و گفتم و همه ي حساي منفي رو رها ميكنم .
    شروع كردم به باور اينكه بر ميگرده و هر مرقع بهش فكر ميكردم حس خوب ميگرفتم . ياد هر خاطره اي كه ميافتادم به جاي آه كشيدن از فكرش لذت ميبردم . ديگه وقتي تو مغزم باهاش حرف ميزدم سرزنشش نميكردم . به جاش شكر گذار بودم كه تو زندگي من بوده و قشنگترين حسا رو به من داده بود . و دائم تصور ميكردم كه روزي برميگرديم چجوريه ؟ هيجان و عشق اون لحظه رو تصور ميكردم .
    تا اينكه خيلي زودتر از چيزي كه فكرشو فكر كنيد بهم مسيج داد و همون چيزايي كه دلم ميخواست بشنوم رو بهم گفت .
    فرداش همديگرو ديديم و ابراز پشيموني كرد و بهم گفت دوستم داره و اون چيزاي منفي كه من ميديدم و ميشنيدم همش اشتباه بوده . ميدونيد چون همش ذهنم منفي بود همش چيزاي بد رو ناخواسته ميديدم.
    ما به هم برگشتيم ولي اينبار از ثانيه به ثانيه با هم بودنمون بدون هيچ فكر بدي و بدون ترس از آينده لذت بردم و رابطمون هزار برابر بهتر از قبل شد و بهم درخواست ازدواج داد و تا ٤ ماه ديگه عروسيمونه . چيزي كه روياي من بود و قبلا فكر ميكردم تو حسرت اين رويا بمونم .
    دوستان تا موقعي كه بترسيد و نگران باشيد انرژي اي كه به طرفتون ميديد باعث دوريش ميشه . هر چه قدر هم تلاش كنيد وقتي ضمير ناخودگاهتون اين پيام ترس و فكراي منفي رو به معشقتون و كائنات ميفرسته همون اتفاق جذب ميشه بعد ميشينيد غصه ميخوريد چرا اينطوري شد ؟ بدون قيد و شرط عشق بديد تا همون عشق رو بگيريد .
    شما هم از امروز شررع كنيد شكر گذار باشيد و لحظه ي رسيدن به عشقتون رو حس كنيد و ازش لذت ببريد . اگر براي من معجزه شد شك نكنيد براي شما هم ميشه . اشتباه قبل من رو نكنيد . نذاريد فكراي ناراحت كننده روي شما قالب بشه . هر زمان چيز منفي اومد تو ذهنتون سريع با يه فكر مثبت از خودتون دورش كنيد . قانون جذب معجزه ميكنه . هم با قانون جذب ميتونيد به دست بياريد هم ميتونيد از دست بديد . سعي كنيد بهترين رو جذب كنيد .
    اميدوارم همتون يه روز مثل من بيايد و تجربه ي قشنگتون رو تعريف كنيد .

      سلام عزیزم
      تجربه ایی عالی داشتی ممنون که با ما و دوستان به اشتراک گذاشتی
      موفق باشی

        خواهش ميكنم عزيزم اميدوارم واسه ي همه اين اتفاق بيافته و اگه كسي تو اين زمينه كمكي خواست خوشحال ميشم بتونم كمك كنم

        ممنون عزیزم
        نوشته ی شما گویای همه چیز بود . ان شالله دوستان با خوندنش متوجه بشن یکی از دلایلی که باعث میشه قانون جذب عمل نکنه یا برعکس عمل کنه بخاطر افکار منفی خودشونه

      سلام آزيتاى عزيز
      بهت تبريك مى گم و ازت ممنونم كه تجربه ات رو با ما در ميون گذاشتى. من هم سه ماهه كه عشقم تركم كرده، يهويى و بى دليل. البته مدت طولانى هم بود كه خيلى سرد و بى تفاوتت بود، بعد از هفت سال رابطه و در حاليكه داشتيم براى آينده مونى برنامه ريزى مى كرديم كم كم از من سرد شد و در نهايت هم توى مهر ماه گذاشت و رفت. و بعد از چند وقت فهميدم يه زن سن دارى كه از دوستاش بود كاملاً تو دل عشق من جا باز كرده.
      من نمى خوام تو اين شرايط باشم، من نمى خوام كسى كه تمام قلبم دوستش دارم از زندگى ام بره و اينطورى دام رو بشكونه.
      مى خوام با قانون جذب برش گردونم ولى شب ها تا صبح از بس فكر مى كنم روانى مى شم، عصبانى هستم، خارج از حد تصور. من نمى تونم عصبانيتم رو مهار كنم، مى تونى به من كمك كنى؟
      واقعا. مى خواى كه به جاى غصه و حال بد چيزى كه مى خوام رو توى زندگى ام بيارم، فقط نمى دونم چطورى؟

        عزیزم
        بجای عصبانیت و نفرت باید اونو ببخشی و افکار منفی رو از خودت دور کنی
        اون وقت خیلی راحت تر میتونی اقدام کنی برای برگشت این شخص به زندگیت
        به صحبت های آزیتا هم توجه کنی بخشش و رها کردن افکار منفی باعث شد با آرامش در این راه قدم برداره

      سلام آزيتاي عزيز خوشحالم كه موفق شدي و خواسته ات محقق شده. من الان تو وضعيت مشابهي هستم با اين تفاوت كه ما بهم نزديم و من منتظرم ايشون فكراشو كنه و بياد خواستگاري. ولي يه موقعهايي ميگم اگه زنگ نزنه اگر خدا نخواد و .. . شما اونموقعها اصلا به اينكه شايد خدا نميخواد كه نمياد فكر نكردي؟! من دارم سعي ميكنم مثبت باشم ممنون ميشم تو اين مورد هم منو راهنمايي كنيد.

      سلام عزیزم.وقتتون بخیر.من داستان شما رو الآن خوندم میخوام اگر امکانش هست راهنماییم کنید.

      سلام من داستانتو خوندم و برات خوشحالم. الان شرایط شمارو دارم اگه میتونید بهم کمک کنید خوشحال میشم

      سلام دوسته خوبم ممنونم از این تجربه ی قشنگت که گفتی-من الان تو همین وضعیتم و ۴ ماهه ک از عشقم دورم خیلی از افکاره منفی رو دور میکنم از خودم ولی یکباره میاد تو ذهنم که نکنه تو این مدت منو یادش رفته و از این فکرای بیهوده’ ممکنه بعد این چند ماه دوباره مث قبل بشیم؟چه راهکاری بهم پیشنهاد میدی؟

    بله مرضيه جون كاملا همينطوره . به نظر من ما ميتونيم هر كسي رو به دست بياريم . حتي اگه طرح الهيمون هم نباشن و نخوان بمونن بازم ميتونيم بهشون برسيم . ولي قضيه اينجاست كه اگه منفي فكر كنيم وقتي خودخواهانه عاشقي كنيم و علاقمون بي قيد و شرط نباشه وقتي برن خيلي بيشتر اذيت ميشيم و بهم ميريزيم و شكست عشقي ميخوريم . ولي اگه ترسا و افكار منفي رو كنار بذاريم و عشق بي قيد و شرط داشته باشيم مطمئننا اون شخص كه طرح الهيمون نيست جوري از زندگيمون ميره كه ما كمترين آسيب و لطمه ببينيم به جاي اينكه دنيا و كائنات اونو به زور ازمون بگيره خودمون با انتخاب خودمون با آرامش از اون آدم ميگذريم و ميريم دنبال شخص مناسب . پس انتخاب ماست دوستان . ميدونم كار سختيه ولي شدنيه . مثبت فكر كنيد مثبت جذب كنين و بعد يه مدت ميبينين چه قدر قوي تر شديد و چه قدر آرامش به زنديگيتون داديد .

    با سلام به همه دوستای گلم و ادمین عزیز. میخواستم بگم منم تجربه ای مشابه ازیتا جون داشتم. از روزی که به کوپکترین علاقه عشقم به خودم پی بردم فقط محالفت بزرگترا تو ذهنم اومد و متاسفانه همینطور شد. سه سال جداشدم و الان اون به گفته خودش عاشق کسی دیگه شده. وقتی خودم با افکارمنفی باعث رفتنش شدم مسلما میتونم با افکار خوب اونو بازگردونم میخوام اون برگرده و هنوز فراموشم نشده.فقط راه کارشو میشه به من بگید اخه یجورایی سردرگمم. مرسی از سایت خوبنون. ممنون میشم راهنمایی کامل بهم بدید.

      نامه به فرشته ی عشق ایشون بنویسید و جملات تاکیدی مثبت و ازدواج و خوشبختی تکرار کنید ( تو سایت موجود هست )

    سلام چقد جالب وقتی تجربه ی آزیتا جونوخوندم دقیقا یاد خودم افتادم
    منم 7 ماه به یه پسری بودم که واقعا بهم عشق میدادانقدبهم محبت میکرد وبرام ارزش قایل بو که گاهی اوقات باورم نمیشد دارمش
    همیشه شکرگزارخدا بودم به خاطراینکه اومده توزندگیم
    البته منم گاهی افکارمنفی می اومد توذهنم که اگریه روزی بره چه کارکنم
    ودقیقا رفت یکدفعه رفت وگفت نمیخادباهام باشه ومن الان 2 ماهه هنوزدلتنگشم خیلی زیاد
    ازش دلگیرم وهمش توتنهاییهام سرزنشش میکنم که چرا تنهام گذاشت………..
    نمیدونم ول خیلی دوست دارم که یه روزی برگرده وبگه پشیمونه که ولم کرده همین
    چون حس میکنم به خودمواحساساتم بدهکارم کردبارفتنش……………….

      سلام
      میتونید نامه به فرشته ی عشقش بنویسید و همین موارد که عنوان کردین رو مطرح کنید

    سلام
    منم دقیقا ی تجربه مث دوستان دارم.کسی بود ک خیلی دوش داشتم اونم ادعا میکرد خیلی دوسم داره با اینک خیلی موقعیت های بهتر از من داشت و من بشدت مقاومت میکردم برای برقراریه رابطه.چون اون از نظر قیافه ازمن بهتر بود کلی هم خاطرخواه داشت.کوچیکتر از منم بود ،منم میترسیدم ی بهتر بیاد و منو بذاره بره…اما بالاخره باهم رابطه رو شروع کردیم.ما باهم خیلی خوشبخت بودیم خیلی ،اون بعضی وقتا غیرمستقیم حرف ازدواج میزد اما من همیشه از ترس اینک خونوادهامون مخالفت کنن و اون اسیب ببینه و ازین فکرای احمقانه بهش میگفتم مافقط قراره تا وقتی یکیمون ازدواج کنه باهم باشیم و….امااینقد دوسش داشتم ک ترس ازدست دادنش دیوونم میکرد تو بهترین روزایی ک باهم داشتیم مینشستم عروسیشو تصور میکردم و زار زار گریه میکردم،یا فک میکردم رفته باکسی و ‌غصه میخوزدم…این فکرا و ی سری اتفاقا شکاکم کردخلاصه بعد ی مدت تلاش واسه اثبات علاقش ب من و رفع شکاکیم خسته شد و رفت.البت ب قول خودش رفت تا ی مدت نباشه و منو مثلا تنبیه کنه.منم ب شدت مغرور ب هیچ عنوان سمتش نمیرفتم تا اینگ برگشت و مطمینم تو اون مدت با کسی هم نبود.اما متاسفانه من هنوزم همون ادم بود.حتی روزی ک ب اصرار اطرافیان باهاش بزگشتم ب همشون گفتم اگ این دو هفته دیگ نرفت اسمم و عوض میکنم.نمیدونم دوهفته شد یا سه هفته .اما دیگ کلافه شد و گف واسه همیشه میره…ب گقته ی خودش واسه فراموش کزدن من رف سراغ دخترای دیگ با چن تا دختر دوست شد.اما تموم این مدت با خواهش ،پیغام فرستادن،یا ابراز علاقه ی غیر مستقیم ،با ایراز دلتنگی و…ازم خواهش کرد ک برگردم اما من مغرور تر از این حرفا یودم و میگفتم چون رفتی با کس دیگ باید کلا منو فراموش کنی…اخرین بار ک کلی خواهش کزد برگردم همه چی خرابه خراب شد .حرفی زدم ک خیلی بهش برخورد،سر همین حرف من خونوادش و فرستاد خاستگاری دختری ک سالها قبل میخواستش ،هر چند تو تموم این مدت بشدت نشون میداد ک دختره واسش بس ارزشه.اما توی ی جنگ ی ماهه باخونوادش برنده شد و اونا رو فرستاد خاستگاری حتی یا اینک تو این مدتی ک میجنگید با خونوادش سر اون دختر چندین بار اومد سراغم و ازم خواست برای همیشه کنارش باشم اما من دلم واسه دختره سوخت گفتم اگ ولش کنه اونم میشه یکی مث من ک شب روزش غصه ست .قبول نکردم برگردم باهاش .بااینگ تو تک تک روزا ب جای دختره خودم زجر کشیدم و غصه خوردم اما سمتش نرفتم ک باعث غصه ی ی دختر دیگ نشم….اما نتونستم هنوز فراموشش کنم.وقتی میخواستن عقد کنن ب مشکل خوردن و نتونستن عقد کنن و فقط محرم کردن،قرار بود دوهفته بعدش برن عقد کنم اما بازم مشکل پیش اومد و نشد.باز عقدشون چند ماه عقب افتاده.نمیدونم اینا نشونست واسه من یا خدامسخواد من اروم شم و قدرت رفتن تو مراسمشو داشته باشم.اما بااینک عکسای پروفایلش خیلی عاشقانست،انگار هیچوقت منی تو زندگیش نبودم و از اول اون عشقش بوده.انگار هیچوقت منودوس نداشته.با اینک حتی میدونم ن خونواده ی خودش ن خونواده ی دختره نمیذازن عقب بکشه و مجبوره با همین عقد کنه اما ته دلم مطمینم این عقد هیچ وقت اتفاق نمیوفته.من میشناسم خودمو اگ حتی برگرده نمیتونم قبولش کنم اما خیلی دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم.خواب و بیداریم فکر اونه…نمیدونم اون جفت من هست یا ن،تو طرح الهیم هست یا …ی جا تو همین سایت خوندم اگ طرف جفت تو بود هیچوقت نمیرفت باکس دیگ ….نمیدونم ولی فقط دوس دارم اگ منو دوس داره واقعا یرگرده خودشو یا اون دختره یدیخت نکنه.اگرم اونا باهم واقعا خوشن و خوشبخت ان شالله تا اخز عمز کنارهم خوشحال باشن منم زودتر فراموشش کنم..دعا کنین…

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds