داستان هایی از راز - گل پیروزی | قانون جذب  

 

من از بازیکنان تیم فوتبال مدرسمون هستم و حدود 8 9 ماه پیش یه مسابقه داشتیم.

مسابقه ای که داشتیم در مقابل یه تیم خیلی قوی بودش که سال پیش قهرمان شده بودن.

خوب همونطور که انتظار می رفت ما یه گل عقب بودیم و من احساس ناامیدی می کردم.

بعد ازنیمه اول وقتی به رختکن رفتیم, من شروع به استفاده از تجسم خلاق کردم.

تصور کردم که گل پیروزی رو زدم و جمعیت از خوشحالی من رو روی دستاشون بلند کردن و به هوا می ندازن.

سوت زده شد و نیمه دوم شروع شد, علی رغم اینکه من مدافع بودم, مربی ازم خواسته بود که تو خط حمله بازی کنم و منم قبول کردم.

ما یه شانس برای گل زدن داشتیم ولی متاسفانه این موقعیت رو از دست دادیم.

توپ به من رسید, من مدافع هارو یکی یکی رد می کردم تا اینکه موفق شدم گل بزنم.

5 دقیقه مونده بود که بازی تموم بشه, با ضربه آزاد من تیم موفق شد گل دومش رو بزنه, تیم با نتیجه 2 به 1 بازی رو برد.

اعضای تیم از خوشحالی منو رو دستاشون بالا پایین می نداختن و این دقیقا چیزی بود که تصور کرده بودم.

همه این اتفاقها به خاطر استفاده از راز پیش اومد.

 

ترجمه از سایت قانون جذب 

(استفاده از مطالب فقط با ذکر سایت منبع مجاز است)

 

 

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

2 نظر

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds