یک پروفسور فلسفه, نزد استادی رفت و گفت: “آمده ام نظر ما را در مورد حقیقت بدانم”.
پروفسور برای رسیدن به اقامتگاه استاد, سربالایی را طی کرده بود, عرق می ریخت و بنظر خسته می آمد.
استاد گفت: “بنشینید, کمی استراحت کنید, من برای شما چایی آماده خواهم کرد, هرچیز به جای خود. پس از آن می توانیم صحبت کنیم. چای از حقیقت مهمتر است.”
پروفسور نمی توانست باور کند, آیا این مرد دیوانه است؟ چای مهم تر از حقیقت است؟
سپس استاد چای را آماده کرد, آن را آورد, داخل فنجان ریخت و همینطور به ریختن ادامه داد.
پروفسور فنجان و نعلبکی را در دست داشت, فنجان پر و چای به درون نعلبکی سرزیر شد, اما او خاموش ماند.
اما همین که دید چای نزدیک است به زمین بریزد گفت: “بس است, چه کار می کنید؟ چرا به ریختن ادامه می دهید؟ فنجانم پر است و دیگه جایی برای چای بیشتر ندارد!”
استاد گفت: “آنقدر که به فنجان توجه می کنید به ذهنتان توجه نمی کنید, ذهن شما بسیار پر است. در آن فقط اسباب و اثاثیه کهنه و فرسوده می بینم. آن وقت شما می خواهید, حقیقت را نیز به آن دعوت کنید؟
باید فضایی برای حقیقت ایجاد کنید, تا بتواند وارد شود.”
افکار ما, غبار و مشغولیت دایمی اند, خیلی از انسان ها چنان انباشته از افکار هستند که دیگر جایی ندارند و چیزی نمی تواند به درونشان نفوذ کند.
این یک حساب ساده است, اگر مایلید چیزی به درونتان اضافه شود, باید فضای کوچکی در اختیارش بگذارید (قانون خلاء).
افکار انسان ها, چنان ذهنشان را اشباع کرده است, که دیگر چیزی نمی تواند وارد آن شود.
توصیه سحر:
سایر مطالب بخش “قانون جذب”
(معرفی کتاب به زودی …)
کتاب “بازیگر زندگی باشیم, نه بازیچه آن”
سعید گل محمدی
2 نظر
چطوری ذهن رو میشه خالی کرد؟ مدیتیشین و مراقبه؟
بله عزیزم, برای اینکه یاد می گیریم افکارمون رو کنترل کنیم.