دوریس با سرعت پنجاه مایل در ساعت روی یک پل طولانی رانندگی می کرد, که ناگهان درِ موتور پاشین باز شد کاملا جلوی دید او را گرفت.
او احساس کرد که ماشینش به سمت پایین منحرف شد و پس از گذشتن از خاکریز تنها چند اینچ مانده به آب عمیق, متوقف شد.
رانندگان دیگر با دیدن این صحنه, توقف کردند تا به دوریس کمک کنند, آنها از حال دوریس و همچنین سرنشین دیگر پرسیدند.
دوریس توضیح داد که به تنهایی رانندگی می کرده و سرنشین دیگری وجود نداشته.
دوازده نفری که شاهد این واقعه بودند, همگی سرنشین دیگر رو در صندلی جلو دیده بودند.
آنها به این نتیجه رسیدن که شاهد در اثر ضربه تصادف, دوریس دچار هذیان شده, به همین دلیل به دنبال پیدا کردن شخص دیگری که در کنابر او نشسته بود می گشتند.
دوریس گیج و مبهوت می اندیشید که آیا او فرشته نگهبانم بوده است؟
گویی خودرو من را بلند کرده و دوباره بدون یک خراش یا فرورفتگی روی زمین گذاشته باشند, کوچکترین جراحتی هم به من وارد نشده است.
در داستان دوریس نکته جالب توجه این است که دوازده نفر گزارش داده بودند که یک نفر را در صندلی جلو کنار اون دیده اند, همان کسی که دوریس نتیجه گرفته بود, فرشته نگهبانش است.
من داستان های زیادی دریافت کرده ام که در آن, خودروی آنها به شکل عجیبی بر خلاف قانون جاذبه عمل کرده است, با شنیدن داستان های بسیاری در این رابطه به این نتیجه رسیده ام که فرشتگان قادرند ماشین را ارخطر برهانند.
کتاب آشنایی با فرشتگان
دکتر درین ویرچو
4 نظر
سلام عزیزم, اون صدا چی گفت؟
اسممو صدا کرد…
مررررررسی سحر جونم :*
خواهش می کنم عزیزم.