داستان کوتاه - نتیجه اشتباه  

 

روزی روزگاری, پیرمردی با پسرش در دامنه کوهی در نزدیکی روستایی, زندگی می کرد و با دوشیدن شیر گوسفندانشان و فروختن آن به مردم روستا, روزگار می گذراندند.

اما پیرمرد, هر بار که شیر می دوشید, مقداری آب در آن می ریخت و به مردم می فروخت, اگرچه پسرش به او عارض می گشت, اما پدر کار خود را ادامه می داد.

سال ها گذشت و در یک شب پاییزی, طوفانی شدید آمد و باران زیادی باریدن گرفت و به دنبال آن, سیل از دامنه کوه سرازیر شد و خانه پیر مرد و پسرش را در هم نوردید.

پیرمرد هراسناک از خواب بیدار شد و فریاد کشید: “پسرم چه شده؟ این آب چیست که در خانه آمده؟”

پسر در جواب گفت: “هیچی پدر, این همان آبهایی است که در شما در شیر مردم ریخته اید و اکنون به خانمان سرازیر شده است!”

 

“دنیس ویتلی” می گوید:

اگر جلوی اشتباهتان را نگیرید, آنها جلوی شما را خواهند گرفت.

 

 

(معرفی کتاب به زودی …)

کتاب “بازیگر زندگی باشیم, نه بازیچه آن”

سعید گل محمدی

منبع سایت قانون جذب 

(استفاده از مطالب فقط با ذکر سایت منبع مجاز است)

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

4 نظر

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds