داستان کوتاه - پیرمرد و بقال  

مرد فقیری بود که همسرش از شیر, کره تهیه می کرد و مرد آن ها را به یکی از بقالی های شهر می فروخت و در ازای آن مایحتاج خانه را تهیه می کرد.

آن زن, کره ها را به شکل, دایره های یک کیلویی تهیه می کرد.

روزی مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت وزن آن ها را اندازه بگیرد.

سپس فهمید وزن هر کدام 900 گرم است.

او از دست مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به او گفت: “دیگر از تو کره نمی خرم, تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی, در حالی که, وزن آن 900 گرم است.”

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

“ما ترازویی نداریم.

مدتی قبل که یک کیلو شکر از شما خریدیم, آن را به عنوان معیار وزن یک کیلو, در نظر گرفتیم.

یقین داشته باش که به اندازه خودت, برایت اندازه می گیریم!”

 

سایر مطالب بخش “داستان پند آموز”

 

 

 

کتاب “خوشبختی نصیب بهترین ها می شود”

سعید گل محمدی

منبع سایت قانون جذب 

(استفاده از مطالب فقط با ذکر سایت منبع مجاز می باشد)

 

 

کانال رسمی قانون جذب در تلگرام

داستان کوتاه - پیرمرد و بقال  

 

درباره ی نویسنده

سحر رضوی

دوستان خوبم, 1500 کامنت تو نوبت پاسخ دهی هستش، واقعا سخته بتونم جواب بدم، لطفا صبور باشید و از کامنت های موجود در سایت استفاده کنید. ممنونم ❤

2 نظر

    سلام ،شما همیشه تأکید دارید که باید شادباشید تاطبق قانون جذب وانرژی مثبت به خواسته ها برسیم در صورتی که خدا تو قران گفته که باحالت تضرع مرا بخوانید آیا منافاتی با هم ندارند ؟

      سلام عزیزم, من جایی تاکیدی نکرم باید شاد باشیم.
      من تاکید می کنم هر احساس یا فکر ما, چه مثبت چه منفی, مشابه خودش رو جذب می کنه, پس باید حواسمون باشه در اکثر اوقات چه احساسی داریم.

یک پاسخ بگذارید

در اینستاگرام همراه ما باشید

هر پنجشنبه انرژی درمانی گروهی در اینستاگرام


This will close in 10 seconds