پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که چگونه همه چیز ایراد دارد, مدرسه, خانواده, دوستان و …
مادر بزرگ که مشغول پختن کیک بود, از پسرک پرسید: “کیک دوست داری؟” و پسر پاسخ داد: “البته که دوست دارم.”
– روغن چطور؟
– نه!
– دو تا تخم مرغ؟
– نه مادربزرگ!
– آرد پی از آرد خوشت میاد؟ جوش شیرین چطور؟
– نه مادربزرگ, حالم از همه شان به هم می خورد!
– بله همه این ها به تنهایی بد بنظر می رسند, اما زمانی که به درستی باهم مخلوط شوند, یک کیک خوشمزه, درست می شود.
خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند.
خیلی اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم.
اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد, نتیجه همیشه خوب است.
(معرفی کتاب به زودی …)
کتاب “از کوتهی توست که دیوار بلند است”
سعید گل محمدی
5 نظر
سحر جون دیگه گاهی ادم نیازی به نشونه مثل پر و اینا نداره گاهی با یسری مطلب از یه دوست خوب اشنا میشه و خوندن اون ارومش میکنه
حتی وقتی خیلی ناامیدی
ممنون سحر جون از مطالبه خوبت :*
دقیقا همینطوره
زیبا بود خانومی
واقعا عالي بود…
بی نظیر بود